تقدیم به همه همکارانی که مادرانه بر فرزندان این آب و خاک مادری می کنند و به فرزندانمان علم میآموزند تا فردایی اباد داشته باشیم.
تو را به جاى همه زنانى که نشناخته ام دوست مىدارم
تو را به جاى همه روزگارانى که نمى زیسته ام دوست مى دارم
براى خاطر عطر ِ گستره ى بیکران و براى خاطر عطر ِ نان ِ گرم
براى خاطر ِ برفى که آب مىشود، براى خاطر نخستین گل
براى خاطر جانوران پاکى که آدمى نمىرماندشان
تو را براى خاطر دوست داشتن دوست مى دارم
تو را به جاى همه زنانى که دوست نمىدارم دوست مىدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک مىبینم.
بى تو جز گستره یى بىکرانه نمىبینم
میان گذشته و امروز.
از جدار ِ آینه ى خویش گذشتن نتوانستم
مى بایست تا زندگى را لغت به لغت فراگیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش مىبرند.تو را دوست مىدارم
براى خاطر فرزانه گى ات که از آن ِ من نیست
تو را براى خاطر سلامت
به رغم ِ همه آن چیزها که به جز وهمى نیست دوست مىدارم
براى خاطر این قلب جاودانى که بازش نمىدارم
تو مى پندارى که شَکّى، حال آن که به جز دلیلى نیستى
تو همان آفتاب بزرگى که در سر من بالا مىرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم
عشق به مادر عشق به تمام خوبی هاست
چرا زنان گریه می کنند ؟؟
یک پسر کوچک از مادرش پرسید:چرا گریه می کنی؟
مادرش به او گفت:زیرا من یک زن هستم.
پسر کوچک گفت:من نمی فهمم!
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت:تو هیچ گاه نخواهی فهمید!
بعد ها پسر کوچک از پدرش پرسید:چرا مادر بی دلیل گریه می کند؟
پدرش تنها توانست به او بگوید:تمام زن ها برای هیچ چیز گریه می کنند
پسر کوچک بزرگ شد و به یک مرد تبدیل گشت ولی هنوز نمی دانست چرا زن ها بی دلیل گریه می کنند؟
بالاخره سؤالش را برای خداوند مطرح کرد و مطمئن بود که خدا جواب را می داند
او از خدا پرسید:خدایا!!!چرا زن ها به آسانی گریه می کنند؟خدا گفت زمانی که زن ها را خلق کردم می خواستم که او موجود به خصوصی باشد
بنابراین شانه های او را آن قدر قوی آفریدم تا بار همه دنیا را به دوش بکشد
و همچنین شانه های او آنقدر نرم باشد که به بقیه آرامش بدهد
من به او یک نیروی درونی قوی دادم تا توانایی تحمل زایمان بچه هایش را داشته باشد و وقتی آن ها بزرگ شدند توانایی تحمل بی اعتنایی آن ها را نیز داشته باشد
به او توانایی دادم که در جایی که همه از جلو رفتن نا امید شده اند او تسلیم نشود و همچنان پیش برود
به او توانایی نگهداری از خانواده اش را دادم حتی زمانی که مریض یا پیر شده است بدون این که شکایتی کند
به او توانایی داده ام که در هر شرایطی بچه هایش را عاشقانه دوست داشته باشد حتی اگر آن ها به او آسیبی برسانند
به او توانایی دادم که شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصیرات او بگذرد و همیشه تلاش کند تا جایی در قلب شوهرش داشته باشد
به او این شعور را دادم که درک کند یک شوهر خوب هرگز به همسرش آسیب نمی رساند اما گاهی اوقات توانایی همسرش را آزمایش می کند و به او این توانایی را دادم که تمامی این مشکلات را حل کرده و باوفاداری کامل درکنار شوهرش باقی بماندودرآخربه او اشک هایی دادم که بریزد
این اشک ها فقط مال اوست و تنها برای استفاده اوست در هر زمانی که به آنها نیاز داشته باشد
او به هیچ دلیلی نیاز ندارد تا توضیح دهد چرا اشک میریزد
خداوند گفت:زیبایی یک زن در چشمانش نهفته است زیرا چشم های او دریچه روح اوست و در قلب او جایی که عشق او به دیگران در آن قرار دارد
روز مادر مبارک
دعای مادر
محمد بن علی ترمذی، از عالمان ربانی و دانشمندان عارف مسلک بود. در عرفان و طریقت، به علم بسیار اهمیت
میداد؛ چنان که او را «حکیم الاولیاء» میخواندند.
در جوانی با دو تن از دوستانش، عزم کردند که به طلب علم روند. چارهای جز این ندیدند که از شهر خود، هجرت
کنند و به جایی روند که بازار علم و درس، در آن جا گرمتر است.
محمد، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد.
مادرش غمگین شد و گفت:ای جان مادر!من ضعیفم و بیکس و تو حامی من هستی؛ اگر بروی، من چگونه روزگار
خود را بگذرانم. مرا به که میسپاری؟ آیا روا میداری که مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوی؟
از این سخن مادر، دردی به دل او فرود آمد. ترک سفر کرد و آن دو رفیق، به طلب علم از شهر بیرون رفتند.
مدتی گذشت و محمد همچنان حسرت میخورد و آه میکشید.روزی در گورستان شهر نشسته بود و زار
میگریست و میگفت: «من این جا بیکار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند. وقتی باز آیند، آنان
عالماند و من هنوز جاهل.» ناگاه پیری نورانی بیامد و گفت: «ای پسر!چرا گریانی؟» محمد، حال خود را باز گفت.
پیر گفت: «خواهی که تو را هر روز درسی گویم تا به زودی از ایشان در گذری و عالمتر از دوستانت شوی؟» گفت:
«آری، میخواهم.» پس هر روز، درسی میگفت تا سه سال گذشت. بعد از آن معلوم شد که آن پیر نورانی، خضر
(ع) بود و این نعمت و توفیق، به برکت رضا و دعای مادر یافته است.